ای صبور لحظه های سخت تنگ
تکبه گاه شانه های رنج سنگ
میشود یک بار آغوش تو را
درکشم در لحظه ی دلتنگ / تنگ ؟
در فراموشی ترین جای زمین
من بکاوم تیشه و فرهاد و زنگ
بیستون را من ستونی ساختم
در حضور عشق من برتافتم ؟
مست و می خوار و غزل خوان خاستم
این چنین از خانه بیرون تاختم ؟
تار و پود عشق تو جان آفرید
من چگونه با همه درساختم ؟
اینک این من / توسن رهوار کو
باسلیمان شدت شداد کو ؟
در بساط عشق هم ملک صبا
می نشاند بر سریر عشق/ ماه
در حریم آینه بانو نشست
آبگینه را بدست دیو بست .
می رسد ایام دلخواه زمین
دلپسند لحظه های اولین
می رسد یار دل انگیز خدا
بر تمام اقتدارش آفرین .